زندگی یک خیمه نشین!
«زندگی» نمی ذاره زندگی یکنواخت بشه!
می فهمید چی میگم؟
فکر نکنم! باید موضوع رو بازش کنم...
یک روز درس، یک روز کار و یه روز دیگه... عاشقی!!!
همه اینا دست به دست هم میده تا نتونم برنامههای روتینم1 رو داشته باشم...
یکیش همین وبلاگ خیمه نشین هست!
تا روی دور وبلاگ نویسی میافتم تغییری توی روند زندگیم رخ میده که تمام فکر و ذهنم رو درگیر میکنه و یکی از چیزایی که این وسط ازش غافل میشم؛ وبلاگ نویسیه!
البته چیزای خیلی مهمتری هم هس که ازشون غافل میشم و از بیانش قاصرم!
... و این خوب نیس!
آدم باهاس تو هر مقطع از زندگی، زندگی کنه!!
باید خودمو اصلاح کنم!
اصلاحات خوبه؛ اگه به نیت قرب باشه!!!
امیدوارم بتونم این خصلت رو در خودم اصلاح کنم...
پ ن 1: دیگه خیمه نشین نیستم! هرچند که گوشه ای از دلم رو توی خیمه جا گذاشتم...
إن شاالله همیشه خیمه برپا باشه...
پ ن 2: حرف برای گفتن زیاد دارم؛ اما وقت، اندک! کاش میتونستم راجبه این همه موضوعات فرهنگی -سیاسی روز کشور و منطقه حرف بزنم... کاش!
1. روتین: [به قول استاد] شما توی فارسی بهش چی میگید؟!!
از اونایی نیستم که مدام کلمات انگلیسی بلغور میکنن! ولی روتین روتینه دیگه!